تعداد بازدید : 314132
تعداد نوشته ها : 398
تعداد نظرات : 55
بچه ها امروز میخوام داستان زندگی دختری به نام زینوشکا رو براتون بگم که الآن روی تخت بیمارستانه و نیاز به دعای شما داره زینوشکا دختریه هم سن و ساله خود ما که مادرش ایرانیه و پدرش روسی که بعد از اختلاف با هم از هم جدا میشن و هیچ کدوم زینوشکا رو نمی خوان برای همین زینوشکا با مادر بزرگش زنگی میکنه ولی تازه وقتی که داشته طعم زندگی رومیفهمیده در سن 16 سالگی مادربزرگش هم این دنیا رو ترک میکنه.زینوشکا باز تنها میمونه ولی یه مشکلی که زینوشکا داره و یعنی بدتر از همشونه چیزیه که از خانواده پدرش به ارث برده و اون سرطان معده است که درست سر امتحان کنکور میاد سراغشو بدتر از همیشه اونو دچار درد میکنه و باعث میشه زینوشکا از عشقش یعنی نجوم دست برداره و هیچ وقت به اون نرسه.زینوشکا می مونه و تنهایی که باید مخارج زندگیش رو هم خودش تامین کنه تا بتونه درس بخونه ولی کار کردن با درس خوندن امکان نداره برای همین بعد از کلی زحمت در یک موسسه زبان انگلیسی مشغول کار میشه و تدریس زبان میکنه.تو این بین پسری به نام رضا که علاقه زیادی به زبان روسی داشته ازش می خواد تا بعد از کلاس نیم ساعت روسی به رضا یاد بده درست وقتی که زینوشکا داشته طعم زندگی رو با رضا میچشیده یعنی رضا زینوشکا رو با دین اسلام آشنا میکرده و زینوشکا با کمک اون می خواسته مسلمان بشه در یک تصادف بعد از 2 ماه کما میمیره و زینوشکا این بار تنها تر از همیشه با غم تنهایی دست و پنجه نرم میکنه ولی رضا دیگه رفته بود و زینوشکا رو با یادگاری که از خودش باقی گذاشته یعنی اسلام آشنا کرده بود و امید زندگی رو تو قلب زینوشکا قوی تر کرده بود.اما زینوشکا الآن رو تخت بیمارستانه و دکترا ازش قطع امید کردن زینوشکا به دعای تک تک شما احتیاج داره نذارین تنها تر از همیشه این دنیا رو ترک کنه براش دعا کنین....امیدوارم این بار هم نیت صادقانه خودتون رو نشون بدید.